نمی ز دیده نمی جوشد اگرچه باز دلم تنگ است،
گناه دید? مسکین نیست، کُمَیتِ عاطفه ها لنگ است!
کجاستی که نمی آیی ألا تمام بزرگی ها؟!
پرنده بی تو چه کم صحبت، بهار بی تو چه بی رنگ است!
نمانده هیچ مرا دیگر، نه هیچ، بلکه کمی کمتر،
جز این قدر که دلی دارم که بخش اعظم آن سنگ است!
بیا که بی تو در این صحرا میان ما و شکفتن ها،
همین سه چار قدم راه است و هر قدم دو سه فرسنگ است!
دعاگران همه البته مجرب است دعاهاشان؛
ولی حقیر یقین دارم که انتظار، همان جنگ است!
جهت خشنودی و تعجیل ظهور بقیة الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء صلواتی نثار کنیم.
تاریخ درج در کلوب: 1387.03.17 ساعت 11:41
برچسب ها : شعر و ادبیات ,